Donnerstag, 14. Mai 2009

سرم را که از روی بالش بلند میکنم استخوانهایم فریاد میزنند،چرق چرق . . . . به سلامتی هنوز هشتاد سالم نشده . این روز ها خیلی باسالمندان در ارتباط هستم .گاهی در بین کار پیش میاد که با هم صحبت میکنیم و بدون استثناء همگی از روزهای زیبای جوانی یاد میکنند .از موهای بلند و پر پشت ،از پوست زیبا و کشیده و از تمام روز هایی که دیگر باز نمیگردند .بعد هم نفسی عمیق ضمیمه بحث میشه .تو آینه به خودم نگاه میکنم بعد از خودم میپرسم تو چه شکلی میشی ؟ در سن هشتاد سالگی چه حال و روزی داری .هنوز زنده هستی یا با یه سکته کنترل نصف بدنت رو از دست دادی . . . بله ! به این چیزها نباید فکر کرد . اما به نظر من گاهی لازم میشه کمی عمیق تر به آینده نگاه کنیم وقدراین روز های جوانی را بهتر بدانیم و از فرصتها استفاده کنیم .برای پیر و فرسوده شدن همیشه وقت هست

Keine Kommentare: